خــدایــــــــــا . . . .
می دانم این روزها از دستم خسته ای
کمی صبر کن خوب می شوم...
بگذار باران بزند
دلم بگیرد
میروم زیر آسمانت
دستهایم را می سپارم به دستت
سرم را می گیرم به سمتت
قلبم مالِ تو
اشک هایم که جاری شود،
می شوم همانی که دوست داری
پاک، استوار، امیدوار
بگذار باران بزند...!!!
( فروغ فرخزاد.)
گاهى ...
دلت"به راه" نیست!!
ولى سر به راهى ...
خودت را میزنى به "آن راه" و میروى...
و همه،
چه خوش باورانه فکر میکنند..
که تــو..
"روبراهى"....!
بوی پاییز
بوی مهر
بوی کاغذ و کتاب
بوی گچ و تخته سیاه
فصل رنگهای خزان . زرد . قرمز . نارنجی
باد پاییزی
غروب غمزده جمعه
زنگ تفریح مدرسه
دوستیهای کلاس اولی
بوی پاییز
حس غریب
ماه مهر ماه من
ماه مهربانی ................
................................................................................................
چیزی به مهر نمونده.نمیدونم یه حس عجیبی داره این روزا مثه حس بچه ای که بعد یه تعطیلی دوباره باید شال و کلاه کنه و بره مدرسه...
دشتهایی چه فراخ!
کوههایی چه بلند
در گلستانه چه بوی علفی میآمد!
من در این آبادی، پی چیزی میگشتم:
پی خوابی شاید،
پی نوری، ریگی، لبخندی.