ایمان داشته باش

 

نمی توانید همه چیز را کنترل کنید ٬ 

گاهی فقط باید آرام باشید و ایمان داشته باشید که 

همه چیز درست خواهد شد. 

اندکی راحت بگیرید و بگذارید زندگی خودش اتفاق بیفتد ...

پیری

فکرشو کن داری تو خیابون میری یکم جلوتر دست راستت یه کامیونه و۲۰۶جلوییت هم داره با سرعت میره. 

صدا نیش ترمز میاد و تا به خودت میای میبینی که یه پیرمرد عصا بدست از جلو کامیون سریع میپره جلو ۲۰۶ جلویی و ۲۰۶ دستشو میده سمت بلوار و پیرمرده رو رد میکنه و خداروشکر بخیر میگذره 

سرعتمو کم میکنم تا بنده خدا در حالی که تند تند عصا میزد رد بشه. ماشین پشتی به علامت اعترض که چرا وایسادی بوق میزنه. 

کاش ما آدما یادمون نره که یه روز هم خودمون پیر میشیم و ناتوان... 

کاش نسبت به اطرافمون اینقد بی اعتنا نبودیم... 

کاش دلا یکم مهربون تر بود ... 

کاش ..... 

؟


قدرت کلماتت را بالا ببر 

نه صدایت را !!!

این باران است که باعث 

رویش گیاه

از دل خاک می شود نه رعد و برق ...



.......................................................................

پ ن1 : بالاخره بعد از مدتها انتظار روز جمعه جور شد و رفتیم غار انگره مینو. اولین تجربه غار فنی بود که رفتم. عالییییی بود

پ ن 2 : نمیدونم چرا این روزا وقت کم میارم !!

دل آدم

دل آدم ... 
چه گرم می شود گاهی ساده...  
به یک دلخوشی کوچک...

به یک احوالپرسی ساده...
به یک دلداری کوتاه ...
به یک "تکان سر"...یعنی...تو را می فهمم...

... به یک گوش دادن خالی ...بدون داوری!
به یک همراهی شدن کوچک ...
به حتی یک همراهی کردن ممتد آرام ...
به یک پرسش :"روزگارت چگونه است ؟"

به یک دعوت کوچک به صرف یک فنجان قهوه ! 
... به یک وقت گذاشتن برای تو...
به شنیدن یک "من کنارت هستم "...
به یک هدیه ی بی مناسبت ...
به یک" دوستت دارم "بی دلیل ...

به یک غافلگیری :به یک خوشحال کردن کوچک ...
به یک نگاه ...
به یک شاخه گل...
_دل آدم گاهی ...چه شاد است ...
به یک فهمیده شدن ...درست !

به لبخند!
به یک سلام !
به یک تعریف به یک تایید به یک تبریک ...!!!

و ما چه بی رحمانه این دلخوشی های کوچک و ساده را از هم دریغ میکنیم و تمام محبت و دوست داشتن مان را گذاشته ایم کنار تا به یک باره همه آنها را پس از مرگ نثار هم کنیم ... ؟


بازگشت به کار

سلام... 

چند روزه که سرم شلوغه.وقت نمیکنم بیام نت 

خبر جدید اینکه دوباره دارم میرم سر کار . مسول فنی یه مرکز جمع آوری شیر

کار تقریبا راحتیه و متناسب با رشتمه یعنی همونیه که خودم میخواسم اما مسولیتش زیاده 

میدونم که از پسش بر میام اما نمیدونم واسه چی استرس دارم؟!! 

. دوره کارآموزی پیشرفته سنگ سالن هم برگزار میشه که متاسفانه نمیتونم شرکت کنم. میگن هنوز نیومده ۳روز وسط هفته میخواد بره مرخصی... اکشال نداره دوره بعد شرکت میکنم. 

قصه آدمها

   

شاید ماهی یعنی تنهایی ، یعنی تنهایی سیــاه و وحشتنــــاک

اما در همین تنهاییست که یونـــس دوباره یاد تو می افتد و دوباره

به نور و ساحل و روشنایی می رسد ، اگر یونس به اشتباهـــش

 پی نمی برد. اگر عذرخواهی نمی کرد و تـــو او را نمی بخشیدی

باید تا ابد در شکم ماهی می ماند. قصــه یونس، قصه آدمهاست. 

شاید خیلی از آدمها تا ابد در شکم ماهی می مانند و هیچ وقت

هم نمی فهمند که دارند در شکم سیاه یک ماهی ، تــه تـــه یک

اقیانوس تاریک زندگی می کنند.

 خدایا...  

خدایا مواظبم باش و نگذار چشمهایم به سیاهی اقیانوس و تاریکی شکم ماهی عادت کند.  

                                                               

                                                                                                                        "الهی آمین"

 ......................... 

پ ن : کم کم برم آماده شم که  تمرین سنگ دارم. 2هفته ای میشه که بجا تمرین غار میریم تمرین سنگ 

هوا هم بس ناجوانمردانه گرم است ... 

... 

بعد نوشت : تو راه برگشت از تمرین سنگ بودم که گوشیم زنگ میخوره . یه پیشنهاد کاری بود. فردا برم ببینم چه پیش خواهد آمد...

...

 

گاهی دلمان  

                 برای خودمان 

                                    تنگ می شود ...

امیدوارم

برای اولین بار بود که واسه رفتن به تمرین اشتیاق زیادی نداشتم.  

نمیدونم شاید بخاطر اینه که همش تمرین میکنیم و عملا برنامه خاصی نرفتیم و تا حدودی از دنیای غار و سکوت و تاریکی مطلقش دور شدیم.  

بنا به دلایلی تا یه ماه آینده تمرینامون کمرنگ تر هم میشه .... هر چند اوائل امسال خیلی خوب و عالی پیش رفتیم اما الان...  

امیدوارم اینجور نمونه .... 

امیدوارم ...