شکوفه بهاری

تقریبا یه هفته ای میشد که بعد از ناهار توی باغ نرفته بودیم.

امروز رفتیم....

وای نمیدونید که چقد زیبا شده بود.هر چه از زیباییش بگم کم گفتم.تصورشو بکنید.زمین  یکدست سبز پوش ...یک طرف درختای بدون برگ ، اون طرف تر درختای نارنج که هنوز نارنج سر شاخه هاش هنر نمایی میکنه و از همه زیباتر درختای بادومی که غرق در شکوفه بودن. وای خدا جونم چقد زیبا هست. من که عاشق این طبیعتت هستم. ازش لذت میبرم خیلی زیاد.....

درخت بادوم زیباترین لباسی که میشد رو به تن کرده بود و به بقیه درختا فقر فروشی میکرد. . . 

منم مثل همیشه چندتا عکس گرفتم...  

.............................................................................................. 

پ ن : قایقی خواهم ساخت/ خواهم انداخت به آب / دور خواهم شد از این خاک غریب

من و من یعنی ما

هوای عجیبیست!! 

بغضی نترکیده که سنگینی چندانی ندارد مجالی برای دیدار گونه و اشک نمی گذارد. 

چقدر خودخواهانه به خود اندیشیدم...  

هوای آشنایی است و من در این هوا چه غریبه ! 

دگر بغضی در گلو نیست اما نمی دانم این اشک ها از پی چیست؟؟ 

آسمان شهر بار دیگر ابریست اما در سر خیال باریدن ندارد . 

من در سکوت اتاق غرقم. 

من خودخواه . من تنها . من دلسوز . من ساده . 

چه آرامشی در نوشتن است نمیدانم . اما می دانم که افکار پریشانم را دل کاغذ سخت در بر می گیرد. 

حال دیگر من تنها با خود آشتی کرده . حالا شده ایم من و من یعنی ما !! 

چه دنیای بزرگیست. 

دگر از دنیا چه می خواهم؟ همین که خدا با من است برایم کافیست.

کنکور...

و اما امتحان ارشد امسال  :

حوزم دانشکده حقوق و علوم سیاسی بود. 

کارتمو با راهنمایی که جلو در حوزه هس چک میکنم.باید برم طبقه سوم اتاق 118. 

هیچ چهره ای برام آشنا نیس! آخه رشته تربیت بدنی که رشته خودم نبوده شرکت کردم.... یاد روزای دانشگاه افتادم بعضی از واحدهای عمومی رو باید میومدیم خوابگاه ارم. 

عقربه ساعت که به 3 رسید اجازه دادن شروع کنیم. 

منکه چیز زیادی نخونده بودم اما بنظرم از پارسال راحت تر بود. اکثر سوالای زبان رو جواب دادم. 

امیدوارم که درست زده باشم. 

موقع امتحان که میشه آدم افسوس میخوره که چرا بیشتر تلاش نکرده.آخه نصف بیشتر اونایی که شرکت کرده بودن سیاهی لشکر بودن از جمله خود من!! 

این کنکور هم مثل بقیه کنکورای دیگه تموم شد. 

آره ... همه چیز بالاخره یه روز تموم میشه و چقد خوبه که خوب تموم شه. 

.......................................................................................................... 

پ  ن : سکوت شب رو دوس دارم... پر از آرامش. تفکر. آدمو به عمق وجود خودش میبره

ماه من غصه چرا؟



ماه من غصه چرا؟
آسمان را بنگر، که هنوز،
بعد صدها شب و روز
مثل آن روز نخست،
گرم و آبی و پر از مهر
به ما می خندد

ادامه مطلب ...

فقر

میخواهم  بگویم ......
فقر  همه جا سر میکشد .......
فقر ، گرسنگی نیست .....
فقر ، عریانی  هم  نیست ......
فقر ،  گاهی زیر شمش های طلا خود را پنهان میکند .........
فقر ، چیزی را  " نداشتن " است ، ولی  ، آن چیز پول نیست ..... طلا و غذا نیست  .......
فقر ، ذهن ها را مبتلا میکند .....
فقر ، بشکه های نفت را در عربستان ، تا  ته  سر میکشد .....
فقر  ،  همان گرد و خاکی است که بر کتابهای فروش نرفتهء یک کتابفروشی می نشیند ......
فقر ،  تیغه های برنده ماشین بازیافت است ،‌ که روزنامه های برگشتی را خرد میکند ......
فقر ، کتیبهء سه هزار ساله ای است که روی آن یادگاری نوشته اند .....
فقر ، پوست موزی است که از پنجره یک اتومبیل به خیابان انداخته میشود .....
فقر ،  همه جا سر میکشد ........
                    فقر ، شب را " بی غذا  " سر کردن نیست ..
                  فقر ، روز را  " بی اندیشه"   سر کردن است ...

آرامش

پادشاهی جایزه بزرگی برای هنرمندان گذاشت که بتوانند به بهترین شکل آرامش را تصویر کنند.

نقاشان بسیاری آثار خود را به قصر فرستادند. آن تابلو ها تصاویری بودند از جنگل به هنگام غروب، رود های آرام، کودکانی که در خاک می دویدند، رنگین کمان و قطرات شبنم بر گلبرگ گل سرخ. 

ادامه مطلب ...



روزتان را با تکه شکسته های دیروز آغاز نکنید ...


هر روزی که بیدار می شویم


اولین روز از باقی عمرمان است .