باز باران با ترانه
با گوهرهای فراوان
می خورد بر بام خانه
یادم آرد روز باران
گردش یک روز دیرین
خوب و شیرین
توی جنگل های گیلان
برگ های زرد پاییزی به زمین می افتند و خرد می شن اما ......
دوباره جذب خاک می شه و به ریشه می رسن و باعث قوت خاک میشه
و آغازی می شه برای یک شکوفایی دیگه .
تو هم مثل برگ باش
هیچ وقت از میدون به در نشو ، حتی وقتی که کاملا نا امید و خسته شدی
تو هم مثل برگ برو به سمت ریشه ، به سمت خدا
و بدون، هیچ چیز در این دنیا بیهوده نیست حتی شکستن تو !!
شاید این شکستن انگیزه یک شروع تازه برای تو باشه .
شاید هم یه هشدار باشه که از یه مسیر دیگه بری تا زودتر به مقصد برسی !
هیچ چیز در این دنیا بی دلیل نیست به دنبال کشف راز و رمز ها باش.
بعد از زلزله ساعت 20 و 26 دقیقه شب چهارشنبه در نزدیکی شیراز که با قدرت 4.8 ریشتر به وقوع پیوست، سه پس لرزه دیگر نیز شیراز را لرزاند.
بر این اساس مقارن ساعتهای 20 و 59 دقیقه، 21 و ساعت 21 و 29 دقیقه شب چهارشنبه به ترتیب 3.3 ریشتر، 2.8 ریشتر و 3.2 ریشتر شیراز لرزید.
زلزله 3.3ریشتری در فاصله 38 کیلومتری شیراز و 48 کیلومتری شهرستان فیروزآباد رخ داده است.
زلزله 2.8 ریشتری نیز در فاصله های 30 کیلومتری شیرازو 45 کیلومتری داریان به وقوع پیوست و زلزله 3و2 ریشتری نیز همین حوالی رخ داده است.این زلزله به طول جغرافیایی 52.5 درجه و عرض جغرافیایی 29.2 درجه رخ داده است. همچنین عمق این زلزله 10 کیلومتر ارزیابی شده است.
در لحظه مخابره خبر نیز شیراز دوباره لرزید.
..................................................................................
پ ن :
مرکز لرزه نگاری دانشگاه تهران، بزرگی این زمین لرزه را ۴و ۸ دهم درجه در مقیاس ریشتر و در عمق ۱۰ کیلومتری زمین و موسسه لرزه نگاری آمریکا بزرگی آن را ۵ و ۲ دهم درجه در مقایس ریشتر و در عمق ۲۴ کیلومتری اعلام کرده است.
مرکز این زلزله نقطه ای بین شیراز و فیروزآباد بوده است.
منبع: پایگاه اطلاع رسانی زمین لرزه های ایران
به یکجایی از زندگی که رسیدی، می فهمی
اونی که زود میرنجه زود میره، زود هم برمیگرده. ولی اونی که دیر
میرنجه دیر میره، اما دیگه برنمیگرده ...
به یکجایی از زندگی که رسیدی، می فهمی
رنج را نباید امتداد داد باید مثل یک چاقو که چیزها را میبره و از
میانشون میگذره از بعضی آدمها بگذری و برای همیشه قائله رنج آور
را تمام کنی.
سریع خودمو میرسونم خونه.لباسامو عوض میکنم و ست غارم رو برمیدارم سوار ماشین و حرکت به سمت پشت مله(محل تمرین).
وای که چقد دلم هوای تمرین رو کرده.دلم واسه ابزارام،سکوت شب اونجا و چراغای شهر که چشمک میزنن و حتی سگایی که یادمه موقع کارآموزی دزدکی رفته بودن سراغ ناهار بچه ها تنگ شده!! 3هفته ای میشد که تمرین نرفته بودیم.
4تا از دوستان اومده بودن و کارگاه نصب شده بود و یکی هم رو طناب بود....
تا ساعت 9 تمرین کردیم . تمرین خوبی بود به من کلی انرژی داد و لذت بردم . اصن یادم رفته بود که سرما خوردم و گلوم درد میکنه!!
ادامه مطلب ...آسمان غبار آلود و ابری
گوئی هوای باریدن دارد
باد صبحگاهی می وزد و در گوش تابستان نجوای پائیز را زمزمه می کند .
برگهای درختان به زردی می گرایند و تاب و توان گذشته را ندارند و با اندک ناملایمتی سرود وداع را سر میدهند و شاخه را با تمام خاطراتش بدرود می گویند و تسلیم باد و همبستر خاک می شوند .
قاصدکی میبینم ...
نگران فرداها و اسیر باد خزان.
حس عجیبیست ...
هوا پر شده از غربت دور و انسان عجب تنهاست !!!
سلاااام ....
حال و احوالتون ؟؟
ایام به کام هست ک انشالا ؟؟
دارم فکر میکنم از کجا شروع کنم
آها با یه سوال :
چرا زن بودن باعث محدودیته؟؟؟
فکر میکردم دیگه اون محدودیت هایی که به واسطه خانم بودن تو جامعه هست کمتر شده و خانما هم میتونن مثل آقایون و پا به پاشون و شایدم تو بعضی زمینه ها بهتر از آقایون تو جامعه فعالیت کنن ...
راستش به مناسبت 7 مهر که روز ملی ایمنی و آتشنشانیه نمایشگاهی از دستاوردهای سازمان آتشنشانی و خدمات ایمنی شهرداری شیراز تو پارک آزادی برپا شده ...
از ما هم خواسته بودن که بریم و اونجا فرود داشته باشیم ( یه مدتیه که وارد تیم امداد و نجات بانوان هلال احمر شدم و توی جلسه هاشون شرکت می کنم ).
2 تا از دوستان هارنس می پوشن و طنابا و ابزار مورد نیاز رو بر می دارن و بالای داربست فلزی که از قبل آماده کرده بودن میرن.
کارگاه زده میشه و یکیشون فرود میاد.تمام نگاه ها این سمت بود...شاید بخاطر اینکه خانم بود!!
نفر دوم میخواد بره که نمیذارن!!!!
مثله اینکه یه نفر مخالفت کرده و نمیذاره خانما فرود بیان؟!
و چون صاحب مقام هس نمیشه رو حرفش حرف زد...
خلاصه با اعصاب خط خطی و ناراحت کوله بارمون رو میبندیم و محل نمایشگاه رو ترک میکنیم و بعد از پیاده روی طولانی و گپ و گفتگو با دوستان راهی فست فود شده و کمی هم شکم مبارک رو تحویل گرفته و در پایان وداع با دوستان و سلام خانه ....
.............................................
پ ن : کنار داربستی که برپاکرده بودن یه استوانه بود که داخلش حالت مارپیچی داشت. از بالا واردش میشدی ومثل حالت سرسره توش سر میخوردی و میومدی پائین .مثله اینکه اسمش شوتی بود اما نمیدونم چرا هر چی سرچ کردم چیزی راجع بهش ندیدم؟!
منم رفتم و تجربش کردم.خیلی جالب بود و فاز داد .موقعی که از داخلش عبور کردم به دلیل اصطکاک پوست دستم با دیواره ، آرنج دستم کمی سوخت.....