...

 

گاهی دلمان  

                 برای خودمان 

                                    تنگ می شود ...

امیدوارم

برای اولین بار بود که واسه رفتن به تمرین اشتیاق زیادی نداشتم.  

نمیدونم شاید بخاطر اینه که همش تمرین میکنیم و عملا برنامه خاصی نرفتیم و تا حدودی از دنیای غار و سکوت و تاریکی مطلقش دور شدیم.  

بنا به دلایلی تا یه ماه آینده تمرینامون کمرنگ تر هم میشه .... هر چند اوائل امسال خیلی خوب و عالی پیش رفتیم اما الان...  

امیدوارم اینجور نمونه .... 

امیدوارم ...

سلامی دوباره

خیلی وقته که نت نیومدم.آخه شارژش تموم شده بود . امروز هم که شارژ شد کلی جا بود که میخواستم سر بزنم 

امان از دست این دنیای مجازی!!! 

 حس میکنم  یکم تنبل شدم و این تنبلی از زمانی شروع شد که خونه موندن رو به سرکار رفتن ترجیح دادم 

 البته شاید بخاطر گرمی هوای این روزا هم باشه ! نمیدونم شاید... 

تنها سرگرمیم تمرینای سنگ و غاریه که میرم. البته جدیدا یه کلاس ثبت نام کردم که احتمال به غریب فردا اولین جلسش تشکیل بشه.. 

راسی شنبه هم مسابقه سنگه.جو مسابقه رو خیلی دوست ندارم.یه جورایی آدم رو تحت فشار قرار میده هر چند آدم ریلکسی هستم اما مسابقه قبلی که اولین مسابقه بود که شرکت میکردم این حس آرامش رو نداشتم  !  

روز جمعه هم قرار بود سالن سنگنوردی تخصصی شهرک گلستان افتتاح بشه که انگار لغو شده هر چند مسابقه ها اونجا برگزار میشه... 

یادم رفت بگم یه مدت قبل هم تصادف کردم.البته چیز خاصی نبود و خدا رو شکر بخیر گذشت.یه تاکسی پیچید جلوم و مجبور شدم بزنم ترمز که یه دفعه دیدم یه ماشین از پشت زد بهم . تا دو سه روز گردن درد داشتم.خیلی بد بود...کلا موقع رانندگی آدم محتاطی هستم و تمام حواسم به جلو و آینه ها هست یه جورایی از رانندگی خودم لذت میبرم(چه از خود راضی) اما بعد از اون تصادف هر موقع که میزنم ترمز این ترس رو دارم که الان پشت سری میزنه بهم. 

چقد خبر بوده این مدت خوب شد نت وصل شدا ... 

راسی سلاااااااام....

 خوبید؟؟