ته تاقاری

امروز جشن فارغ التحصیلی ته تاقاری خونه آبجی جونم بود. 

به اتفاق بابایی و مامان و داداشی رفتیم. 

سخنرانی٬ موسیقی٬ آلبوم خاطرات و سوگند نامه  و شام ... 

البته ۲تا از خاله ها وفسقلی هاشون هم بودن ... 

یاد موقعی که دانشجو بودم افتادم. واقعا یادش بخیر واسه خودش عالمی بودا... 

مریم جونم آبجی گلم واست بهترینا رو آرزو میکنم

قول میدم هر وقت جک و جونوری چیزی داشتیم حتما بیاریم پیشت  

داشت یادم میرفتااااا امیدوارم خوشت بیاد

هنر عشق

 

گاندی خطاب به معشوقه اش : خوب من ٬  هنر در فاصله هاست ...زیاد نزدیک به هم می سوزیم و زیاد دور از هم یخ می زنیم . « تو » نباید آن کسی باشی که من میخواهم ٬ و « من » نباید آن کسی باشم که تو میخواهی. 

کسی که تو از من میخواهی بسازی یا کمبودهایت هستند یا آرزوهایت . من باید بهترین خودم باشم برای تو و تو باید بهترین خودت باشی و بشوی برای من ... 

خوب من ٬ هنر عشق در پیوند تفاوت هاست و معجزه اش نادیده گرفتن کمبودها ...

دستان بی رمق

بازم قصه زندگی و علامت سوالا... 

بازم نگاه چشمان بی سویی که به دنیا نگاه میکنه ... 

بازم بغضی که ترکید و چشمی که تر شد ... 

بازم نگاه امیدواری که به زندگی شک کرد ... 

بازم شلوغی زندگی که تو تنهایی سر شد ... 

بازم دلی که سوخت و حسی که احساس ناتوانی کرد ... 

بازم زندگی و روزا و شبا 

بازم آدمایی که یادشون میره آدمن 

بازم فراموش کردنا و سنگ شدن احساسا 

بازم حرصا و طمعا  

............................. 

 واسه شفا همه بیمارا دعا کنید.