؟؟؟






پی کلام نگرد...
 نگاهت همه چیز را گفت ... 

زندگی...


 

زندگی آن نیست که دیگران از آن حرف می‌زنند و در کتابهایشان از آن می‌نویسند...

زندگی چیزی است که کسی از آن حرفی نمی‌زند و در هیچ کتابی چیزی از آن نمی‌نویسد.

زندگی کاغذ سفیدی است که تو خود باید لمسش کنی، نقاشی‌اش کنی، رنگش کنی و زندگی اش کنی ...

و اگر گاهی نقاش بزرگ در نقاشی‌ات دستی برد به او و دستهای استادانه‌اش اعتماد کنی.

....................................................................................

پ ن : حکایت رفاقت ، حکایت سنگهای کنار ساحله . یکی یکی جمعشون میکنی تو بغلت ، بعدش یکی یکی پرتشون میکنی تو دریا . اما یه وقتایی سنگهای قیمتی گیرت میاد که هیچوقت نمی تونی پرتشون کنی ...

امروز ، امروز است


امروز صبح اگر از خواب بیدار شدی و دیدی ستاره ها در آسمان نمی تابند
ناراحت نشو
حتما دارن با تو قایم باشک بازی میکنن
پس با آنها بازی کن

امروز هرچقدر بخندی و هرچقدر عاشق باشی از محبت دنیا کم نمیشه
پس بخند و عاشق باش

امروز هرچقدر دلها را شاد کنی کسی به تو خورده نمیگیرد
پس شادی بخش باش

امروز هرچقدر نفس بکشی جهان با مشکل کمبود اکسیژن رو به رو نمی شه
پس از اعماق وجودت نفس بکش

امروز هرچقدر آرزو کنی چشمه آرزوهات خشک نمی شه
پس آرزو کن

امروز هرچقدر خدا را صدا کنی خدا خسته نمی شه
پس صدایش کن
او منتظر توست
او منتظر آرزوهایت
خنده هایت
گریه هایت
ستاره شمردن هایت و عاشق بودن هایت است

امروزت را دریاب
امروز جاودانه است
و
امروز زیباترین روز دنیاست!
چون امروز روزی است که آینده
ات را آنطور خواهی ساخت که تا امروز فقط تصورش میکردی...

آری، زندگی را آنگونه که دوست داری تصور کن تا آنگونه شود!

..................................................................................................................

پ ن : فردا سالگرد پدربزرگمه . باورم نمیشه که یکسال پیشمون نبوده . روحش شاد...


ماه من غصه چرا؟



ماه من غصه چرا؟
آسمان را بنگر، که هنوز،
بعد صدها شب و روز
مثل آن روز نخست،
گرم و آبی و پر از مهر
به ما می خندد

ادامه مطلب ...

قضاوت

 




قبل از اینکه در مورد راه رفتن کسی قضاوت کنی 

کمی با کفش های او راه برو ...

گاهی باید رفت

گـاهـی بــایـد رفـت ،
و بعضـی چیــزهــای ِ بُـردنـی را ، بــا خــود بــرد !
مثل یــــــاد..
مثل غــرور..
و آنچـه مـانــدنـی ست را ، جـــا گــذاشت...
مثل خاطره..
مثل لبخند..
...
رفـتـنت ، مـــانـدنی می شود ، وقـتی که نبـــایــد بــــــروی ،
بــــروی...
و مـانـدنــت ، رفـتنی می شود ، وقتی که نبــایـد بمـانی ،
بمــانی...


...........................................................................................................................


ادامه مطلب ...

؟؟؟


چه داستان غریبیست  

                      داستان زندگی دستی که داس را برداشت ...  

                                                                     همان دستیست که گندم را کاشته بود ...