نسیم، دانه را از دوش مورچه انداخت .
مورچه دانه را دوباره بر دوش گرفت و رو به آسمان گفت :
گاهی یادم می رود که هستی ...
کاش بیشتر نسیم بوزد.
خدایا! عذر میخواهم از این که در مقابل تو میایستم و
از خود سخن میگویم و خود را چیزی به حساب میآورم که تو را
شکر کند و در مقابل تو بایستد و خود را طرف مقابل به حساب آورد!
ادامه مطلب ...