به آنهایی فکر کن که هیچگاه
فرصت آخرین نگاه و خداحافظی را نیافتند.
به آنهایی فکر کن که در حال خروج از خانه گفتند :
"روز خوبی داشته
باشی"، و هرگز روزشان شب نشد.
به بچه هایی فکر کن که گفتند :
"مامان زود برگرد"، و اکنون نشسته
اند و هنوز انتظار می کشند.
به دوستانی فکر کن که دیگر فرصتی برای در آغوش کشیدن یکدیگر ندارند
و ای کاش زودتر این موضوع را می دانستند.
به افرادی فکر کن که بر سر موضوعات پوچ و احمقانه رو به روی هم می
ایستند
و بعد "غرور" شان مانع از "عذر خواهی" می شود،
و حالا دیگر
حتی روزنه ای هم برای بازگشت وجود ندارد.
من برای تمام رفتگانی که بدون داشتن اثر و نشانه ای از مرگ،
ناغافل و ناگهانی چشم از جهان فرو بستند،
سوگواری می کنم.
من برای تمام بازماندگانی که غمگین نشسته اند و هرگز نمی دانستند
که :
آن آخرین لبخند گرمی است که به روی هم می زنند،
و اکنون دلتنگ
رفتگان خود نشسته اند،
گریه می کنم.
حتی یک ثانیه را با فرض بر این که آنها خودشان از دل شما خبر دارند
از دست ندهید؛
زیرا اگر دیگر آنها نباشند،
برای اظهار ندامت خیلی دیر خواهد بود !
"دیروز"
گذشته است؛
و
"آینده"
ممکن است هرگز وجود نداشته باشد.
لحظه
"حال" را دریاب
چون تنها فرصتی است که برای رسیدگی و مراقبت از عزیزانت داری.
اندکی فکر کن ...
......................................................................................................
پ ن : دیروز توی باشگاه موقع صعود یهو دستم از گیره رها شد و وزنم افتاد روی آخرین میانی که تو سقف بود. از شانس بدم رول باز شد و ارتفاع زیادی پاندول شدم.اصلا نفهمیدم چی شد . محکم رفتم توی دیواره و بعدشم که همه دورم جمع شده بودن...
تو راه برگشت به این فکر میکردم که آدم واقعا از یک ثانیه بعدشم خبر نداره...آیا هنوز فرصتی هست برای نفس دیگه ای یا نه؟؟؟