در یکی از روزهای دور،
در یکی از روزهای زمستانی سرد؛
نبودنت را به خورشید گلایه میکنم؛
زمانی که خورشید جایش را به ماه میدهد باز به جستجویت برخواهم خاست...
و در کوچه های شب
سراغت را از رهگذران شب زده ی ستاره دیده خواهم گرفت
زمانی که میدانم دیگر نیستی؛
ادامه...
پس به پاخیز سجاده ات را باز کن تا اطاقت پر شود از عطر بهار عطر بهارنارج پرواز کن پرواز به سوی بودن پرواز را تجربه کن
نسیمی می وزد آرام و می جنبد بهار نورس نارنج در خواب سحرگاهان نسیم از غفلت گل می رباید بوسه ای از گل می گریزد تا شود پنهان و نخل خانه همسایه با نخوت پریشان می کند گیسو چه غوغایی چه غوغایی طبیعت می کند برپا
پس به پاخیز
سجاده ات را باز کن تا اطاقت پر شود از عطر بهار
عطر بهارنارج
پرواز کن
پرواز به سوی بودن
پرواز را تجربه کن
نسیمی می وزد
آرام و می جنبد بهار نورس نارنج
در خواب سحرگاهان
نسیم از غفلت گل می رباید
بوسه ای از گل
می گریزد تا شود پنهان
و نخل خانه همسایه با نخوت
پریشان می کند گیسو
چه غوغایی
چه غوغایی طبیعت می کند برپا
خیلی قشنگ بود
با اینکه کوتاه بود ... اما پر از معنی
موفق باشی و سربلند
سلام...
ممنونم
و همچنین