ته تنهایی...

کوله بارم بر دوش، سفری می باید ،

سفری بی همراه،

گم شدن تا ته تنهایی محض،

یار تنهایی من با من گفت:

هر کجا لرزیدی،

از سفرترسیدی،

 تو بگو، از ته دل

من خدا را دارم...

شاید این چند سحر فرصت آخر باشد که به مقصد 

برسیم!

نظرات 2 + ارسال نظر
حمیده شنبه 2 اردیبهشت 1391 ساعت 10:10 http://hezarneshaneh.blogsky.com/

قالب زیبا و خوش رنگی داری !

چشمات زیبا میبینه

مریم دوشنبه 4 اردیبهشت 1391 ساعت 10:22

پرواز کن آنگونه که میخواهی وگرنه
پروازت میدهند آنگونه که میخواهند . .

پرواز را بخاطر بسپار،
پرنده مردنیست....

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد